سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه پاسخ‏ها همانند و در هم بود ، پاسخ درست پوشیده و مبهم بود . [نهج البلاغه]

بیرام

بیرام یعنی عید و عید نوروز را بویوک بیرام میگفتند تا از سایر اعیاد تفکیک شود .

اگرچه بعد از سپری شدن ماه بهمن کم کم برفها آب می شد و یخ زمینها باز و گل آلود می شد ، ولی چند روز مانده به پایان سال باد سردی وزیدن میگرفت که سوز آن پیر و جوان و بزرگ و کوچک را به عذاب می آورد و می گفتند “ قرره ننه کوف فا می نیب “ یعنی این باد سرد از آنجاست که ننه پیره ( ننه سرما) سوار تاب شده است و با تاب دادن خودش اینهمه باد و بوران و سوز و سرما آورده است .

این باد سرد کم کمک می خوابید و هوا به گرمی میرفت و بوی عید از دشت و صحرا و کوی و برزن برمیخاست .

از یکماه مانده به عید کدخدا لطف الله که مغازة کوچک تاریکی داشت ، باروت و زرنیخ کورنات می فروخت و پسرها هم آنرا می خریدند و با استفاده از سرپیچ پرة دوچرخه و یا والف تیوب دوچرخه که بر روی یک چوب می کوبیدند تفنگ می ساختند و در حالیکه آنرا با مخلوطی از زرنیخ و کورنات پر کرده و رویش یک میخ بسته شده به چوب را گذاشته بودند ، بر یک سنگ یا جای سفت و محکم میکوبیدند و صدای شلیک آن بر میخاست و کوچه ها را می انباشت .

این صدا که از هر کوچه می آمد نوید آمدن عید را میداد و بچه ها با خریدن وسایل آتش بازی و ترقه و هفت رنگ و آلمیان ( قطعات آلومینیم که در آتش گردان می ریختند و با چرخاندن آن ستاره های پرنور و زیبایی به بیرون می ریخت ) خود را برای مراسم شب چهارشنبه سوری آماده میکردند .

برای رسیدن به بیرام باید یک سری آمادگی هایی انجام می شد و مهمتر از همه گردگیری وسایل و احیاناً سفید کردن در و دیوار خانه و حاشیه ای از دیوار کنار درب ورودی اتاقها بویژه اتاق پذیرایی در صورتی که جدا بود .

دختر ها به کمک مادر به کارهای گردگیری و تر و تمیز کردن وسایل و خانه می پرداختند و دختر های بزرگتر به توصیه مادر حدود پنجاه عدد تخم مرغ محلی را که محصول مرغهای خانگی خودشان بود در یک طنچه ( قابلمة مسی ) گذاشته و با حرارت دادن و ریختن رنگ در آب ، به رنگهای مختلف و الوان رنگ آمیزی وسپس در جایی پنهان میکردند .

پسرها هیچگاه جای پنهان کردن این تخم مرغهای رنگ شده را یاد نمی گرفتند ، چون اگر جای آنرا بلد می شدند شاید تا زمان نیاز یکدانه هم جان سالم بدر نمی برد .

پسرها با همدیگر به سر قنات های روستا می رفتند و با داخل شدن بدرون نقب قنات تعدادی ماهی بزرگ و کوچک میگرفتند تا در سر سفرة هفت سین بدون ماهی نباشند . مردم بنا بر یک باور قدیمی فکر میکردند ، اولاً در زمان تحویل سال نو ، آبها از جریان باز می ایستند و ثانیاً ماهی ها هم سر خود را از آب بیرون می آورند .

ثالثاً می گفتند : اگر کسی در حین تحویل سال با صدق دل آرزویی بنماید حتماً خدا آرزویش را برآورده می کند .

ضمناً ماهی های ریز قنات را گاهی بطور زنده زنده به دهان انداخته و آنرا قورت میدادند تا زردی و یرقان بچه ها را معالجه نماید .

مادران روزها به تمیزکاری و شبها به وصله و پینه و نونوار کردن لباسهای بچه ها و کوچک کردن لباسهای بزرگترها می پرداختند .

اگر همه چیز بر وفق مراد بود و مردان گرفتار برف و بوران و چکه کردن سقف خانه و سیل و قوش دره رفتن و انحراف آب به داخل استخرهای تغذیه مصنوعی باستانی نبودند ، بفکر تهیه کردن مقداری تنقلات و شیرینی شب عید می شدند و از مغازه ها ، مقداری نخودچی و تخمه کدو و شیرینی و نقل گیشنیز و نقل بن بن خریداری میکردند .

در خانه هم بانوی خانه از محصولات داخلی مقداری کشمش و مویز و سنجد و قاووت و گندم و شاهدانة بوداده ، درست میکرد تا در ایام عید از مهمانان پذیرایی نمایند .

 تمام این تنقلات و شیرینی جات و موادی که برای سفرة عید تهیه میشد باید تحت مراقبت شدید مادر یا دختر خانه قرار میگرفت وگرنه از شکم کارد خوردة پسران شیطان و ندیده و نخوردة خانه در امان نبودند .

شب عید معمولاً از طرف خانة پدری برای دخترهایی که به منزل شوهر رفته بودند هدیه فرستاده می شد و این هدیه شامل یک یا دو سینی لوازم شام ، پلو و خورش و ماست و ترشی و حلوا و شیرینی و یک قواره پارچه یا لباس که در داخل دو تا سینی گذاشته و برروی سر زنان جوان خانواده گذاشته و به خانة تازه عروس می بردند .

عید بیش از هر چیز و هرکس برای بچه ها خوب بود ولی حیف که دو کار لذت آنرا از بین می برد ، اولی حمام شب عید بود که پدرها آن چنان بچه ها را در حمام کیسه می کشیدند که آدم گمان میکرد بزودی پوستش کنده می شود و سال نو را با پوست نو باید زندگی کند و مدتها قرمزی پوست آشکار بود و دومی هم این مشق عید بود که حال همة بچه ها را میگرفت و سال نوی ما را خراب میکرد .

 اگرچه از حمام اجباری گریزی نبود ، ولی در مورد مشق نوروزی ، ما هم مثل بقیة بچه ها کیف و کتاب و دفتر را روز آخر سال می بستیم و شب سیزده بدر باز میکردیم و با هول ولا و عجله با خط بد و خرچنگ قورباغه ، یک خط در میان مشق را می نوشتیم .

وقتی به زمان تحویل سال نزدیک می شدیم سفره ای را در میان اتاق می انداختیم و بر روی آن انواع لوازم خوش یمن مثل آینه و قرآن و سبزه و شاخه ای بیدمشک و شیرینی می گذاشتیم ولی بعد از اینکه با رادیو آشنا شدیم ، متوجه شدیم که سفرة تحویل سال باید هفت سین داشته باشد .

چون می گفتند هرکس در زمان تحویل سال به هرکاری مشغول باشد تا آخر سال به همان کار می پردازد ، ما سعی میکردیم در این لحظات از کنار سفره تکان نخوریم و همانجا بنشینیم .

پدر در کنار سفره می نشست و از روی کتاب مفاتیح الجنان دعای تحویل سال را با صدای بلند میخواند و گوش به صدای اذان همسایه ها می دوختیم و چون تقویم های گاهنامه ای که پدر از همدان میخرید ساعت تحویل سال را نوشته بود ، از روی ساعت به تحویل سال پی می بردیم .

تحویل سال را از حرکت ماهی هم میشد فهمید ولی من هرچه نگاه میکردم تا از روی زمانیکه ماهی سرش را از آب بیرون میاورد متوجه تحویل سال بشوم ، آنرا نمی دیدم و با خودم فکر میکردم ، شاید زمانی که من پلک زدم او سرش را از آب بیرون آورده و سال تحویل شده است .

تحویل سال در خانة ما همیشه در حالی انجام میشد که مادرم برای غذا دادن به حیوانات و گاو و گوسفند ها به طویله رفته بود ، و پدرم با فریاد او را صدا میکرد ، مادر می گفت اگر حیوان ها در زمان تحویل سال بی غذا و گرسنه بمانند تا آخر سال شیر نخواهند داد.

پس از سال تحویل پدر بزرگها هیچوقت از خانة خودشان خارج نمی شدند و این وظیفة کوچکتر ها بود که به دیدن او بروند و او به آنها عیدی میداد به بچه ها تخم مرغ رنگ شده میدادند و به بزرگترها هم دهشاهی یا یک ریال عیدی هدیه میدادند .

مردمی که برای دید و بازدید به منزل همدیگر میرفتند وقتی به میزبان بر میخوردند با همدیگر دست داده و روبوسی نموده و جملاتی را با هم رد و بدل میکردند که جنبه تعارف داشت و کارکرد آن مخصوص ایام عید نوروز بود .

مردم در دیدوبازدید ها به همدیگر می گفتند :

فصل باهاریز خرم . یعنی : فصل بهارتان خرم باد .

ینگی ایل لریز خیرلیقه گلسین ، یعنی ، سال نوتان به خیر و خوشی بیاد .

بیرامیز مبارک اولسون ، یعنی ، عیدتان مبارک باشد .

مین بیله بیرام گورز ، یعنی ، هزار تا عید مثل همین عید ببینید .

در دید و بازدید ها هیچ تبعیضی قایل نمی شدند و به منزل همة همسایه ها و دوستان و آشنایان و بستگان دور و نزدیک می رفتند و در تمام خانه ها هم به بچه ها تخم مرغ رنگ شده عیدی میدادند .

خانه هایی که یکی از بستگانشان قبل از سال نو فوت کرده بودند عید اولشان بود و از انداختن سفره معاف بودند و فقط با خرما از مهمانان پذیرایی میکردند .

هر روزتان نوروز باد


88/12/22::: 5:50 ع
نظر()