سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیبایی دانشمند در عمل به دانشش است . [امام علی علیه السلام]

سر آغاز جشن ِ نوروز، روز نخست ماه فروردین (روز اورمزد) است و چون برخلاف سایر جشن‌ها برابری نام ماه و روز را به دوش نمی‌کشد ، بر سایر جشن‌ها‌ی ایران باستان برتری دارد. در مورد پیدایی این جشن افسانه‌های بسیار است ، اما آنچه به آن جنبه‌ی راز وارگی می‌بخشد ، آیین‌های بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام می‌گیرد. اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز می‌شود ، حیرت انگیز نیست چرا که بی‌نظمی یکی از مظاهر آن است.

ادامه مطلب...

  

قاچ چی گیدی اوز قاپی زدا داش داش اوینایون

بدویید برید جلو خونه خودتون به همدیگه سنگ بزنید

بیردن بیر داش دگر بیزیم شوشه میزه سینر

یه دفعه یه سنگ میخوره شیشه پنجره مون میشکنه

بورا داوا یره دگیل

اینجا جای دعوا نیست 

هرکس دوسلیک و قارداشلیک ایستیره بوردا اویناسین

هر کی دوستی و برادری میخاد اینجا بازی کنه

آمما دوشمنلیگی و داعواییزه اوز قاپوزا آپارون

اما دشمنی و دعواتونو در خونه خودتون بکنید

هاموز ساغ اولون

همتون سلامت باشید


88/12/22::: 6:21 ع
نظر()
  
سیزده بیدر

روز سیزده بدر

روز سیزده بدر یکی از روزهایی است که از قدیم الایام برای مردم مهم بوده است و ضمن اینکه مردم این روز را دوست دارند ، از این روز وحشت پنهانی در دل خود دارند و از اینکه این روز را بدون حادثه و پیش آمدی پشت سر بگذارند ، خوشحال میشوند .

در سالهای قدیم مردم برای این روز ارزش و احترام خاصی قائل بودند و آنرا که آخرین روز تعطیلات نوروزی بود ،گرامی می داشتند .

داما چیخماخ

برای سپری کردن این روز که از قدیم گمان نحسی آنرا میبردند، از قبل آمادگی هایی داشتند و برای آنروز ناهار درست میکردند و عده ای از بستگان را دعوت می کردند تا در کنار همدیگرآنرا در پشت بام منازل صرف کنند .

برای حاضر شدن ، قبل از ظهر مردان اسباب و اثاثیه مورد نیاز را به پشت بام منازل منتقل میکردند و سماور را در پناه دیواری روشن کرده و شروع به صحبت و گفتگو با دوستان و مهمانان میکردند .

خانم ها هم مشغول صحبت با همدیگر و آماده کردن وسایل ناهار میشدند . بچه ها هم در حیاط یا همان پشت بام به بازی مشغول می شدند .

سیزده ناهاره

وقتی ناهار آماده می شد همگی بدور سفره جمع می شدند و دسته جمعی ناهار سیزده بدر را می خوردند و بعد از ناهار هم مشغول صرف شیرینی و چای و تنقلات می شدند . در این فرصت خانم ها که از صبح مشغول آماده کردن لوازم ناهار بودند هم استراحت نموده و کمی به بچه ها می رسند ، تا بعد از ظهر در همان پشت بام استراحت می کردند .

چوله گیدماخ

وقتی بعد از ظهر می شد ، از بام بزیر آمده و تمام وسایل را هم به خانه منتقل می کردند و سپس دسته جمعی به دشت و صحرا می رفتند . دشت و صحرا تا غروب روز سیزده بدر آزاد بود و هرکس بدون هرگونه مانع و رادعی می توانست در مزارع و باغات دیگران گردش و تفریح نماید و حتی صاحب مزرعه هم مجاز به ممانعت از رفت و آمد مردم و گردش آنان در دشت و مزرعه نبود . این آزادی در حدفاصل کشت پاییزه تا غروب سیزده بدر برقرار بود و از اول صبح روز چهاردهم نوروز دشتبان در دشت به گردش و نگهبانی می پرداخت و از رفت و آمد در مزارع مردم و لگدکوب شدن محصول جلو گیری می کرد .

در این گردش صحرایی روز سیزده بدر افراد به دسته های مختلف سنی تقسیم می شدند و هرکس با هم سن و سالان خودش به گردش و تفریح می پرداخت .

پسرها با همدیگر و دختران با همدیگر دسته جمعی گردش می کردند .

قاچچاقان

میله چاه قنوات وقتی ریزش می کرد به آن گنگ کریز می گفتند که به معنای چاه دهان گشاد بود و اگر این ریزش بحدی بود که کاملا چاه را از استفاده ساقط می کرد به آن کورکریز می گفتند که به معنای چاه کور است .

چاه هایی که به اینترتیب خراب و کور می شدند به مرور زمان در اثر ریزش دیواره ها حالتی شبیه به قیف پیدا می کرد و در این حال حتی بچه ها نیز براحتی می توانستند بدرون آن قیف رفت و آمد نمایند .

در راسته و ردیف میله چاههای قنات علیقلی بگ که در کناره ی غربی کمیجان قرار گرفته بود یک چاه فرو ریخته و قیفی شکل وجود داشت که به آن قاچ چاقان می گفتند .

قاچ چاقان جایی بود که بعد ازظهر روز سیزده بدر جوانان و نوجوانان را بدور خود جلب می کرد و دختران و پسران جوان و نوجوان در دور آِن قیف طبیعی شروع به دویدن می کردند و در این دور زدن و دویدن چنان سرعتی می گرفتند که به راحتی قادر به توقف نمی شدند .

این کار دقیقاٌ شبیه به کاری بود که در حال حاضر موتور سواری در دیوار مرگ و مشابه آنست و در پارکها انجام می دهند .

پس از دهها دور دویدن و خسته شدن به کنار قیف آمده و به تماشای دیگران می پرداختند این مکان نیز از جمله جاهایی بود که جوانان با همدیگر آشنا می شدند و همسر گزینی صورت می گرفت .

سبزه گره زدن (دوگون سالماخ)

سبزه های تازه وشنگ (یلمیک ) و لاله های وحشی از زمین سر برآورده بود و حتی در مواردی مزارع شبدر و یونجه کاملاٌ سبز شده بودند .

بعضی از مردم ، خصوصاٌ زنان و دختران با خودشان سرکه و آبغوره و سکنجبین می آوردند و آن سبزی ها را چیده و پس از آغشته کردن با ترشی ها می خوردند .

دخترهای جوان دور از چشم بزرگترها در کنار همدیگر به گره زدن ساقه های نرم سبزه های وحشی می پرداختند و آرزو می کردند که سال دیگر در روزسیزده بدر در خانه شوهر باشند و بچه خودشان را به بغل بگیرند .

ریگ انداختن

مردمی که به دشت و صحرا رفته اند هرازگاهی دولا شده و چیزی را از روی زمین بر می دارند ، اینها شن و سنگ ریزه هایی هستند که باید تعداد آ«ها به هفت عدد برسد ، وقتی زمان برگشتن از صحرا می شود ، آن سنگها را از روی دوش خود یکی از راست و دیگری از دوش چپ به سمت پشت سر پرتاب می کنند و نیت می کنند که با این سنگریزه ها درد و بلا و مشکلات خود را به کوه صحرا و دشت و دمن می دهند و با خود به خانه نمی برند و به این ترتیب روز سیزده را به خوشی و خرمی بدر میکردند و سال جدیدی را برای شروع کار و فعالیت مجدانه آغاز می کردند .

سبزه انداختن

سبزه هایی را که بیست روز قبل از عید گذاشته بودند و انواع مختلفی از قبیل گندم و جو و ماش و عدس و گاودانه و دیگر حبوبات بودند ، در روز سیزده بدر از منزل بیرون برده و به استخر یا جوی آب می سپردند و تا غروب آنروز باید تمام سبزه ها از خانه ها بیرون برده شده باشد و موقع دور انداختن آن نیز نیت می کردند که تمام ناراحتی ها و درد و فراق و مشکلات را با این سبزه از خود و خانواده ام دور می کنم .

تاب سواری ( کوففا مین ماخ)

در این روز یکی از بازی ها و سرگرمی های جوانان و زنان و دختران نصب تاب بر درختان و تاب سواری است .

ولی در تمام مدت روز که بچه ها و نوجوانان و جوانان به گردش و بازی می پردازند ، بزرگترها با نگرانی چشم به حرکات آنان می دوزند و با سلام و صلوات و دعاهای زیرلبی درد و بلا و حوادث را از آنان دور می کنند .

نحسی از همگی بدور باد .


  

بیرام

بیرام یعنی عید و عید نوروز را بویوک بیرام میگفتند تا از سایر اعیاد تفکیک شود .

اگرچه بعد از سپری شدن ماه بهمن کم کم برفها آب می شد و یخ زمینها باز و گل آلود می شد ، ولی چند روز مانده به پایان سال باد سردی وزیدن میگرفت که سوز آن پیر و جوان و بزرگ و کوچک را به عذاب می آورد و می گفتند “ قرره ننه کوف فا می نیب “ یعنی این باد سرد از آنجاست که ننه پیره ( ننه سرما) سوار تاب شده است و با تاب دادن خودش اینهمه باد و بوران و سوز و سرما آورده است .

این باد سرد کم کمک می خوابید و هوا به گرمی میرفت و بوی عید از دشت و صحرا و کوی و برزن برمیخاست .

از یکماه مانده به عید کدخدا لطف الله که مغازة کوچک تاریکی داشت ، باروت و زرنیخ کورنات می فروخت و پسرها هم آنرا می خریدند و با استفاده از سرپیچ پرة دوچرخه و یا والف تیوب دوچرخه که بر روی یک چوب می کوبیدند تفنگ می ساختند و در حالیکه آنرا با مخلوطی از زرنیخ و کورنات پر کرده و رویش یک میخ بسته شده به چوب را گذاشته بودند ، بر یک سنگ یا جای سفت و محکم میکوبیدند و صدای شلیک آن بر میخاست و کوچه ها را می انباشت .

این صدا که از هر کوچه می آمد نوید آمدن عید را میداد و بچه ها با خریدن وسایل آتش بازی و ترقه و هفت رنگ و آلمیان ( قطعات آلومینیم که در آتش گردان می ریختند و با چرخاندن آن ستاره های پرنور و زیبایی به بیرون می ریخت ) خود را برای مراسم شب چهارشنبه سوری آماده میکردند .

برای رسیدن به بیرام باید یک سری آمادگی هایی انجام می شد و مهمتر از همه گردگیری وسایل و احیاناً سفید کردن در و دیوار خانه و حاشیه ای از دیوار کنار درب ورودی اتاقها بویژه اتاق پذیرایی در صورتی که جدا بود .

دختر ها به کمک مادر به کارهای گردگیری و تر و تمیز کردن وسایل و خانه می پرداختند و دختر های بزرگتر به توصیه مادر حدود پنجاه عدد تخم مرغ محلی را که محصول مرغهای خانگی خودشان بود در یک طنچه ( قابلمة مسی ) گذاشته و با حرارت دادن و ریختن رنگ در آب ، به رنگهای مختلف و الوان رنگ آمیزی وسپس در جایی پنهان میکردند .

پسرها هیچگاه جای پنهان کردن این تخم مرغهای رنگ شده را یاد نمی گرفتند ، چون اگر جای آنرا بلد می شدند شاید تا زمان نیاز یکدانه هم جان سالم بدر نمی برد .

پسرها با همدیگر به سر قنات های روستا می رفتند و با داخل شدن بدرون نقب قنات تعدادی ماهی بزرگ و کوچک میگرفتند تا در سر سفرة هفت سین بدون ماهی نباشند . مردم بنا بر یک باور قدیمی فکر میکردند ، اولاً در زمان تحویل سال نو ، آبها از جریان باز می ایستند و ثانیاً ماهی ها هم سر خود را از آب بیرون می آورند .

ثالثاً می گفتند : اگر کسی در حین تحویل سال با صدق دل آرزویی بنماید حتماً خدا آرزویش را برآورده می کند .

ضمناً ماهی های ریز قنات را گاهی بطور زنده زنده به دهان انداخته و آنرا قورت میدادند تا زردی و یرقان بچه ها را معالجه نماید .

مادران روزها به تمیزکاری و شبها به وصله و پینه و نونوار کردن لباسهای بچه ها و کوچک کردن لباسهای بزرگترها می پرداختند .

اگر همه چیز بر وفق مراد بود و مردان گرفتار برف و بوران و چکه کردن سقف خانه و سیل و قوش دره رفتن و انحراف آب به داخل استخرهای تغذیه مصنوعی باستانی نبودند ، بفکر تهیه کردن مقداری تنقلات و شیرینی شب عید می شدند و از مغازه ها ، مقداری نخودچی و تخمه کدو و شیرینی و نقل گیشنیز و نقل بن بن خریداری میکردند .

در خانه هم بانوی خانه از محصولات داخلی مقداری کشمش و مویز و سنجد و قاووت و گندم و شاهدانة بوداده ، درست میکرد تا در ایام عید از مهمانان پذیرایی نمایند .

 تمام این تنقلات و شیرینی جات و موادی که برای سفرة عید تهیه میشد باید تحت مراقبت شدید مادر یا دختر خانه قرار میگرفت وگرنه از شکم کارد خوردة پسران شیطان و ندیده و نخوردة خانه در امان نبودند .

شب عید معمولاً از طرف خانة پدری برای دخترهایی که به منزل شوهر رفته بودند هدیه فرستاده می شد و این هدیه شامل یک یا دو سینی لوازم شام ، پلو و خورش و ماست و ترشی و حلوا و شیرینی و یک قواره پارچه یا لباس که در داخل دو تا سینی گذاشته و برروی سر زنان جوان خانواده گذاشته و به خانة تازه عروس می بردند .

عید بیش از هر چیز و هرکس برای بچه ها خوب بود ولی حیف که دو کار لذت آنرا از بین می برد ، اولی حمام شب عید بود که پدرها آن چنان بچه ها را در حمام کیسه می کشیدند که آدم گمان میکرد بزودی پوستش کنده می شود و سال نو را با پوست نو باید زندگی کند و مدتها قرمزی پوست آشکار بود و دومی هم این مشق عید بود که حال همة بچه ها را میگرفت و سال نوی ما را خراب میکرد .

 اگرچه از حمام اجباری گریزی نبود ، ولی در مورد مشق نوروزی ، ما هم مثل بقیة بچه ها کیف و کتاب و دفتر را روز آخر سال می بستیم و شب سیزده بدر باز میکردیم و با هول ولا و عجله با خط بد و خرچنگ قورباغه ، یک خط در میان مشق را می نوشتیم .

وقتی به زمان تحویل سال نزدیک می شدیم سفره ای را در میان اتاق می انداختیم و بر روی آن انواع لوازم خوش یمن مثل آینه و قرآن و سبزه و شاخه ای بیدمشک و شیرینی می گذاشتیم ولی بعد از اینکه با رادیو آشنا شدیم ، متوجه شدیم که سفرة تحویل سال باید هفت سین داشته باشد .

چون می گفتند هرکس در زمان تحویل سال به هرکاری مشغول باشد تا آخر سال به همان کار می پردازد ، ما سعی میکردیم در این لحظات از کنار سفره تکان نخوریم و همانجا بنشینیم .

پدر در کنار سفره می نشست و از روی کتاب مفاتیح الجنان دعای تحویل سال را با صدای بلند میخواند و گوش به صدای اذان همسایه ها می دوختیم و چون تقویم های گاهنامه ای که پدر از همدان میخرید ساعت تحویل سال را نوشته بود ، از روی ساعت به تحویل سال پی می بردیم .

تحویل سال را از حرکت ماهی هم میشد فهمید ولی من هرچه نگاه میکردم تا از روی زمانیکه ماهی سرش را از آب بیرون میاورد متوجه تحویل سال بشوم ، آنرا نمی دیدم و با خودم فکر میکردم ، شاید زمانی که من پلک زدم او سرش را از آب بیرون آورده و سال تحویل شده است .

تحویل سال در خانة ما همیشه در حالی انجام میشد که مادرم برای غذا دادن به حیوانات و گاو و گوسفند ها به طویله رفته بود ، و پدرم با فریاد او را صدا میکرد ، مادر می گفت اگر حیوان ها در زمان تحویل سال بی غذا و گرسنه بمانند تا آخر سال شیر نخواهند داد.

پس از سال تحویل پدر بزرگها هیچوقت از خانة خودشان خارج نمی شدند و این وظیفة کوچکتر ها بود که به دیدن او بروند و او به آنها عیدی میداد به بچه ها تخم مرغ رنگ شده میدادند و به بزرگترها هم دهشاهی یا یک ریال عیدی هدیه میدادند .

مردمی که برای دید و بازدید به منزل همدیگر میرفتند وقتی به میزبان بر میخوردند با همدیگر دست داده و روبوسی نموده و جملاتی را با هم رد و بدل میکردند که جنبه تعارف داشت و کارکرد آن مخصوص ایام عید نوروز بود .

مردم در دیدوبازدید ها به همدیگر می گفتند :

فصل باهاریز خرم . یعنی : فصل بهارتان خرم باد .

ینگی ایل لریز خیرلیقه گلسین ، یعنی ، سال نوتان به خیر و خوشی بیاد .

بیرامیز مبارک اولسون ، یعنی ، عیدتان مبارک باشد .

مین بیله بیرام گورز ، یعنی ، هزار تا عید مثل همین عید ببینید .

در دید و بازدید ها هیچ تبعیضی قایل نمی شدند و به منزل همة همسایه ها و دوستان و آشنایان و بستگان دور و نزدیک می رفتند و در تمام خانه ها هم به بچه ها تخم مرغ رنگ شده عیدی میدادند .

خانه هایی که یکی از بستگانشان قبل از سال نو فوت کرده بودند عید اولشان بود و از انداختن سفره معاف بودند و فقط با خرما از مهمانان پذیرایی میکردند .

هر روزتان نوروز باد


  
کوله چارشنبه

چارشنبه سوری

آتیل و باتیل چارشنبه

بختیم آچیل چارشنبه

در کمیجان قبل از عیدنوروز دو بار آتش روشن میکردند یکبار روز سه شنبه عصر و درواقع شب آخرین چهارشنبة سال را چهارشنبه سوری حساب کرده و یکبار هم شب قبل از تحویل سال دوباره بربامها آتش می افروختند .

برای اینکار مقداری هیزم و چوب و بوته و خلاشه را به پشت بام می بردند و در ساعتی که هوا غروب میکرد ، آنرا روشن نموده و با شادی وشور و هلهله از روی شعله های آتش می پریدند .

دراین لحظات تقریباً تمام همسایه ها نیز در پشت بام بودند و آنان نیز ضمن سلام و احوالپرسی با صدای بلند با یکدیگر آتش بازی میکردند . بعضی از افراد هم درمورد آتش بازی ذوق خاصی داشتند و به کارهای مخصوصی می پرداختند و سال بسال هم در کار خود نوآوریهایی داشتند .

عده ای از جوانها و نوجوانان دو هفته قبل از عید لوازم مورد نیاز را با هربدبختی بود جور میکردند و انواع ترقه و آلمیان و هفت رنگ و زرنیخ کورنات می خریدند و در آنشب مصرف میکردند .

 عده ای هم مقدار زیادی مواد آتشزا و منفجره در یک کوزه ریخته و برایش فتیله ای تعبیه و سپس آنرا آتش می زدند و کوزه مثل موشک به هوا می رفت .

در حین آتش بازی مردم در پشت بامها مقداری تنقلات هم مصرف میکردند که غالبا باقیمانده انواع خشکبارها و تنقلاتی بود که توی کوزه ها و کیسه ها و ته انباری مانده بود .

در حال حاضر هم ما در روزهای پایانی سال به تمیز کردن و خانه تکانی می پردازیم و اسباب و اثاثیه و لوازم بدرد نخور و کهنه را از منزل بیرون می ریزیم .

در این میان عده ای هستند که با وانت و بلندگودر کوچه و خیابان دور میزنند و اشیاء و وسایل کهنه را می خرند و چیزی که از نظر ما خار آید ، روزی و یا شاید برای دیگری بکار آید .

اما در گذشته هااینگونه نبود و چیزی که خار آید واقعا دیگر بدرد هیچکسی نمیخود و تازه کسی هم نبود که آنها را بخرد و حتی جایی هم نبود تا بعنوان زباله در آنجا اندازند و محیط زیست را تخریب کنند .

 بطورکلی من فکر میکنم فلسفة ایجاد چهارشنبه سوری درواقع استقبال از نو شدن سال بود و در این شب مردم تمامی چوب و هیزمهای مانده و خیس شده های قبلی و تیر و تخته های کهنه و لوازم بدردنخور خود را جمع کرده و چون جایی بنام زباله دانی نداشتند ، آنها را می سوزاندند و سپس خاکسترش را که جنبه کود داشت در زمینهای خودشان می ریختند . و به این ترتیب در اثر تداوم این کار هرساله این رسم باقی ماند و باینترتیب چهارشنبه سوری بنیان نهاده شد و هیچ ربطی به آتش پرستی و غیره ندارد .

در همین روزهای پایانی سال ، خانم ها هم برای اینکه ظرف و ظروف و کیسه ها و جعبه های خود را تمیز کنند و برای اندوختن مواد مورد نیاز سال بعدی آماده کنند به سر وقت آنها رفته و تمامی باقیماندة آنها را که یکی دو مشت بیشتر نبود ، در یک ظرف می ریختند .

از یک کیسه دو مشت برگة زردآلو و از دیگری یک مشت سنجد ، از یک کوزه مقداری باسلوق مانده از زمستان و از یک جعبه یخدان مشتی نقل سفید و مشتی انجیر آردی سوقات قم ، از یک کوزه یک استکان نخودچی و از ظرفی دیگر یک و دو مشت کشمش ریز و درشت و مویز و سایه خشک و همة اینها را روی هم ریخته و در همان کنار آتش آورده و به اعضای خانواده میدادند تا با خوردن آنها ته ماندة مواد غذایی و تنقلاتی را در آورند و چیزمانده و کهنه ای برای سال نو نمانده باشد .

به این شکل بود که کم کم این مواد و تنقلات را آجیل چارشنبه سوری نامیدند .

یادش بخیر