آیا مسأله، بودن یا نبودن انسان است؟ "اَلمَوتُ اولی مِن رُکوب العار ؛ نیستی و مرگ بهتر از زندگانی ننگین است." (امام حسین (ع).)
بار دیگر، خورشید از پس استراحتی نه چندان طولانی، سر از افق بیرون می آورد و مرا می خواند که: برخیز، وقت بیداری است.
از بهر چه این تکرار بی انتهای خواب و بیداری؟ این رفتن و آمدن ماه و خورشید؟ من از اعماق زمان آمده ام، از ژرفای بی انتهای بودن، آیا واقعا مسأله بودن یا نبودن است، بودنی که از نیستی آمده و باز به نیستی می گراید؟ بودنم به چه قیمتی است؟ آیا تاوان بودنم را باید دیگران بپردازند؟
من خسته ام از هستی خویش، از بودنی که برایم مبهم است، بودنی که نمی دانم چرا؟ بودنی که نمی دانم از کجا و به کجا؟ بودنی که نمی دانم بودنش خوب است یا نبودنش؟ در گذر زمان، در آن دور دستها ضحاک را بنگر، برای بودن خویش، چه انسانهایی را که به نابودنی نمی کشد! اسکندر را ببین، که در کنار ویرانگریهایش، بودنش را جشن می گیرد. نمرودیان را نظاره کن، که ابراهیم را در آتش می افکنند!
محمد بن ریان نقل می کند : مامون برای رسیدن به هدفش (بدنام کردن حضرت امام جواد(ع) ) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت .
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند .کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد .
در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آنرا دارم که نقشه ات را - وادار کردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم .
از اینرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند . دست مخارق از حرکت ایستاد ، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت .
الکافی ،ج1،ص 494 - اثبات الهداة ،ج3 ،ص332 - مدینة المعاجز ،ج7 ،ص 303 - حلیة الابرار ،ج4،ص565 - الوافی ،ج3،ص 828 - المناقب ،ج4 ،ص396 - البحار ،ج50،ص61
دانشمندان اهل سنت بر این عقیده اند که جضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ پنج سال قبل از بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) به دنیا آمده است. از این رو گفته اند: در همان سالی که قریش خانه کعبه را بنا می کرد آن حضرت متولد شد. اما محدثین و علمای شیعه، ولادت حضرت زهرا(س) را پنج سال بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) دانسته و در این زمینه روایاتی را نیز از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نقل کرده اند.
ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا
وی سینه تو بهشت احمد زهرا
عید تو بُود ببخش عیدی ما را
زان دست که بوسیده محمد زهرا
در سوگ ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله
زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشتههای چادرت دست نیاز میآویزد و معرفت به غبار آستان خانهات بوسه میزند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخمها و داغها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانهات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...
لحظات وداع حضرت فاطمه علیهاالسلام در اوراق تاریخ
در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن میپردازیم.
سلیم بن قیس میگوید:
از ابنعباس شنیدم که میگفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علیعلیه السلام را طلبید و فرمود:
"وصیت میکنم تو را که بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائکه برای من وصف کردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.
عموم سیره نویسان اتفاق دارند که،تولد پیامبر گرامى در عام الفیل،در سال 570 میلادى بوده است.زیرا آن حضرت به طور قطع،در سال 632 میلادى درگذشته است،و سن مبارک او 62 تا 63 بوده است.بنابراین،ولادت او در حدود 570 میلادى خواهد بود.
اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد رسول اعظم،در ماه «ربیع الاول» بوده،ولى در روز تولد او اختلاف دارند.معروف میان محدثان شیعه اینست که آن حضرت،در هفدهم ماه ربیع الاول،روز جمعه،پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود،و مشهور میان اهل تسنن اینست که ولادت آن حضرت،در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است. (1)
بسیارى جاى تاسف است که روز میلاد و وفات رهبر عالیقدر اسلام، بلکه موالید و وفیات بیشتر پیشوایان مذهبى ما،به طور تحقیق معین نیست.این ابهام سبب شده که بسیارى از روزهاى جشن و سوگوارى ما از نظر تاریخ قطعى نباشد،در صورتى که دانشمندان اسلام،نوعا وقایع و حوادثى را که در طى قرون اسلامى رخ داده است،با نظم مخصوصى ضبط کردهاند،ولى معلوم نیست چه عواملىدر کار بوده که میلاد و وفات بسیارى از آنها به طور دقیق ضبط نگردیده است.
فراموش نمىکنم هنگامى که دست تقدیر،نگارنده را به سوى یکى از شهرهاى مرزى «کردستان» ایران کشانیده بود،یکى از دانشمندان آن محل این موضوع را با من در میان گذارد و بیش از حد اظهار تاسف نمود و از سهل انگارى نویسندگان اسلامى بسیار تعجب مىکرد،و مىافزود:چطور آنان در یک چنین موضوع اختلاف نظر دارند. نگارنده به او گفت:این موضوع تا حدودى قابل حل است.اگر شما بخواهید بیوگرافى و شرح حال یکى از دانشمندان این شهر را بررسى کنید و فرض کنیم که این دانشمند پس از خود اولاد و کسان زیادى از خود به یادگار گذارده باشد،آیا به خود اجازه مىدهید که با بودن فرزندان مطلع،و فامیل بزرگ آن شخص،که از خصوصیات زندگانى او طبعا آگاهند،بروید شرح زندگانى او را از اجانب و بیگانگان،یا از دوستان و علاقمندان آن شخص درخواست کنید؟بطور مسلم وجدان شما چنین کار را اجازه نمىدهد.
رسول گرامى اسلام از میان مردم رفت،و فامیل و فرزندانى از خود به یادگار گذارد، بستگان و کسان آن حضرت مىگویند:اگر رسول خدا پدر ارجمند ماست،و ما در خانه او بزرگ و در دامن مهر او پرورش یافتهایم،بزرگ خاندان ما،در فلان روز به دنیا آمده و در فلان ساعت معین،چشم از جهان بربسته است.آیا با این وضع جا دارد که قول فرزندان او را نادیده گرفته و نظر دور افتادگان و همسایگان را بر قول آنان ترجیح دهیم؟!
دانشمند مزبور،پس از شنیدن سخنان نگارنده سر به زیر افکند،و سپس گفت:گفتار شما مضمون مثل معروف است که:«اهل البیت ادرى بما فی البیت»و من نیز تصور مىکنم که قول امامیه،در خصوصیات زندگى آن حضرت که ماخوذ از اولاد و فرزندان و نزدیکان اوست،به حقیقت نزدیکتر باشد.سپس دامنه سخن به جاهاى دیگر کشیده شد که فعلا جاى بازگوئى آنها نیست.
معروف این است که نور وجود آن حضرت،در ایام تشریق(یازدهم و دوازدهم و سیزدهم از ماه حج را ایام تشریق مىنامند)در رحم پاک«آمنه»قرار گرفت (2) .ولى این مطلب با آنچه میان عموم مورخان مشهور است که میلاد آن حضرت در ماه «ربیع الاول» بوده است،سازگار نیست.زیرا در این صورت،باید دوران حمل«آمنه»را،سه ماه و یا یکسال و سه ماه بدانیم،و این خود از موازین عادى بیرون است و کسى هم آن را از خصائص حضرت محمد (ص) نشمرده است. (3)
محقق بزرگ،شهید ثانى(911-966)اشکال مزبور را چنین حل کرده است که:فرزندان اسماعیل به پیروى از نیاکان خود،مراسم حج را در«ذى الحجه»انجام مىدادند، ولى بعدا به عللى به این فکر افتادند که مراسم حج را هر دو سال در یک ماه انجام دهند.یعنى دو سال در«ذى الحجه»،و دو سال در«محرم»،و بهمین ترتیب. بنابراین،با گذشتن بیست و چهار سال،دو مرتبه ایام حجبه جاى خود باز مىگردد و رسم اعراب بر همین جارى بود،تا این که در سال دهم هجرت که براى اولین بار،ایام حجبا ذى الحجه تصادف کرده بود،پیامبر گرامى با القاء خطبهاى،از هر گونه تغییر اکیدا جلوگیرى فرمود،و ماه ذى الحجه را ماه حج معرفى نمود (4) و این آیه در خصوص جلوگیرى از تاخیر ماههاى حرام که رسم عرب جاهلى بود نازل گردیده است:
انما النسیء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما» (5) .
«تغییر دادن ماههاى حرام نشانه فزونى کفر است.کسانى که کافرند بوسیله آن گمراه مىشوند یکسال آن را حلال مىشمارند و یکسال حرام».
روى این جریان،ایام تشریق در هر دو سال در گردش بوده است.اگر روایات مىگوید که:نور آن حضرت در ایام«تشریق»،در رحم مادر قرار گرفته و در هفدهم ربیع الاول از مادر متولد گردیده است،این دو مطلب با هم منافات ندارند.زیرا در صورتى منافات پیدا مىکنند که،منظور از ایام تشریق همان یازدهم و دوازدهم و سیزدهم«ذى الحجه»باشد.ولى همان طورى که توضیح داده شد،ایام تشریق پیوسته در تغییر و تبدیل بوده و ما با محاسبات به این مطلب رسیدیم که در سال حمل و ولادت آن حضرت، ایام حج مصادف با ماه جمادى الاولى بوده است.و چون آن حضرت در ربیع الاول متولد گردیده،در این صورت دوران حمل آمنه تقریبا ده ماه بوده است. (6)
نتیجهاى را که مرحوم شهید ثانى از این نظر گرفته است،صحیح نیست،و معنائى که براى(نسیء)بیان نموده،از میان مفسران،فقط«مجاهد»آن را برگزیده و دیگران آن را طور دیگر تفسیر کردهاند و تفسیر مزبور چندان محکم نیست زیرا:
اولا-مکه،مرکز همه گونه اجتماعات بود و یک عبادتگاه عمومى براى تمام اعراب به شمار مىرفت.ناگفته پیداست که تغییر حج در هر دو سال،طبعا مردم را دچار اشتباه مىکند و عظمت آن اجتماع بزرگ و عبادت دسته جمعى را از بین مىبرد. روى این نظر بعید است که قریش و مکیان راضى بشوند که آنچه مایه افتخار و عظمت آنهاست،در هر دو سال در دست تحول باشد و سرانجام مردم،وقت آن را گم کنند و آن اجتماع از بین برود.
ثانیا-اگر به دقت محاسبه شود، لازمه این سخن این است که:در سال نهم هجرت، ایام حج مصادف با ذى القعده بوده باشد.در صورتى که در همین سال،امیر مؤمنان«ع»، از طرف پیامبر«ص»ماموریتیافت که سوره«برائت»را در ایام حجبراى مشرکان بخواند.مفسران و محدثان متفقند که آن حضرت،سوره مزبور را در دهم ذى الحجه خواند و چهار ماه مهلت داد و آغاز مهلت را دهم ذى الحجه مىدانند،نه ذى القعده.
ثالثا-معناى«نسیء»اینست که:چون اعراب مجراى صحیحى براى زندگانى نداشتند، غالبا از راه غارتگرى ارتزاق مىنمودند.از این جهت،براى آنان بسیار سختبود که در سه ماه(ذى القعده و ذى الحجه و محرم)جنگ را تعطیل کنند.از این جهت،گاهى از متصدیان کعبه درخواست مىکردند،که اجازه دهند در ماه محرم الحرام جنگ کنند و به جاى آن،در ماه صفر جنگ متارکه شود،و معناى«نسیء»همین است و در غیر محرم،ابدا(نسیء) نبوده است و در خود آیه اشارهاى بر این مطلب دیده مىشود.
«یحلونه عاما و یحرمونه عاما:
یکسال جنگ را حلال و یکسال حرام مىکردند».ما تصور مىکنیم راه حل مشکل این است که: اعراب،در دو موقع«حج»مىکردند.یکى ذى الحجه و دیگر ماه رجب،و تمام اعمال حج را در همین دو موقع انجام مىدادند.در این صورت،ممکن است مقصود از اینکه:«آمنه»،در ماه حجیا در ایام تشریق،حامل نور رسولخدا شده،همان ماه رجب باشد،و اگر تولد آن حضرت را در هفدهم ماه ربیع الاول بدانیم،در این صورت مدت حمل،هشت ماه و اندى خواهد بود.
پىنوشتها:
1. «کافى»،ج 1/439.
2. فقط طریحى در«مجمع البحرین»،در ماده«شرق»،به صورت قولى که گوینده آن معلوم نیست،آن را نقل کرده است.
3. رسول گرامى،این حقیقت را با جمله زیر بیان فرمود:و ان الزمان قد اشتداز کهیئته یوم خلق السماوات و الارض:زمان به نقطهاى که از آنجا آغاز شده بود بازگشت،روزى که خدا آسمانها و زمین را آفرید.
4. سوره توبه/37.
5. «بحار الانوار»،ج 15/252.
6. علامه مجلسى،در«بحار»،ج 100/253،این محاسبه را انجام داده است.علاقمندان مىتوانند به آن جا مراجعه بفرمایند،هر چند به اشکالى که در بالا یادآور شدیم،توجه نداده است.
میلاد حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم الهام بخش وحدت
پیمانه جان هر مسلمان واقعى لبریز است از عشق و شیدایى به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و صد البته این مهر دو سو دارد؛ چه؛ قلب اقیانوسگونه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز از عشق امت و دلدادگى به ایشان هماره لبریز بوده است. اینگونه شیدایى بین مرید و مراد و رهبر و امّت را در کدام دین و آیین مىتوان سراغ گرفت؟ همین یکسویى نسبت به عشق به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در میان تمام فرقهها و دستههاى اسلامى نقطهاى است بس ارجمند و گرانسنگ که مىباید بر آن تأکید داشت و با تکیه بر آن، پرچم اخوت را برافراشت. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از روز نخست پیامآور وحدت و یکپارچگى بوده است، چه آنروز که در آغاز هجرت به مدینه، دشمنى دیرینه بین اوس و خزرج را به برادرى و همدلى کامل مبدّل ساخت، چه آن هنگام که در
واپسین لحظات عمر شریف خود با پافشارى بر یکپارچگى چشم از جهان فرو بست و چه با ودیعت نهادن کتاب و عترت براى مقابله با پراکندگى، چاره اندیشید.
وحدتخواهى قرآن ـ یادگار جاوید پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ـ و هشدار نسبت به عواقب پراکندگى براى هر مسلمان، بهترین رهنمود است. قرآن کریم سه اثر زیانبار را براى پراکندگى یاد کرده است:(1)
1. فروپاشى درونى و هرز رفتن توانها
2. کاستى هیمنه در برابر دشمنان دین
3. فراهم آمدن زمینه سیطره طاغوت بر دینباوران
از پافشارى قرآن بر وحدت و هشدار نسبت به پراکندگى مىتوان دریافت که مسلمانان از کدامسو آسیب جدّى خواهند دید و در دامن چه خطرى خواهند غلطید.(2)
قرآن به مسلمانان اعلام داشته است که بهسبب برخوردارى از آیین حقمدارى و ظلمستیزى و نیز دعوى خاتمیت، هماره با دشمنان پیدا و پنهان روبرو خواهند بود؛ دشمنانى که جز نیستى و نابودى ایشان را در دل نمىپرورانند. شاهد این مدّعا در سدههاى اخیر، دستهاى تفرقهافکنانه دشمنان دین است که پس از جنگ جهانى اول و با دسیسه فروپاشى امپراطورى عثمانى به قطعه قطعه کردن کشورهاى اسلامى پرداختند و کمابیش در تمام مرزها نقطه چالش برجاى نهادند و از برساختن فرقههاى مذهبى افراطى و تقویت بنیه آنها از هیچ کوششى دریغ نکردند. در مقابل چنین دشمنانى جز وحدت و یکدلى نشاید.
امروز مسلمانان با دو حقیقت تلخ که هر دو نتیجه اختلاف است، روبرو هستند:
1. عقب ماندن از کاروان تمدّن و دانش بشرى. این در حالى است که تمدّن اسلامى قرنها کاروانسالار تمدن و دانش بشرى بوده و به اذعانِ دوست و دشمن، هیچ آیینى همچون اسلام بر علم و دانش تأکید نکرده است. منوّر الفکرهاى دیروز مشروطیت و
______________________________
1. انفال/ 46؛ قصص/ 4.
2. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج3، ص374.
وشنفکرمآبان امروز این عقبماندگى را ثمره دین مدارى ندانند و درباره جدایى دین از علم بیهوده سخنسرایى نکنند که به جنگ با حقیقت نتوان رفت و راه، بیراهه نتوان پیمود.
2. دستاندازى آشکار و پنهان قدرتهاى جهانى در امور داخلى ملتهاى مسلمان. امروزه جهان اسلام بیش از هر چیز از چکمههاى بیگانه در سرزمین خود و دخالت مستقیم و غیر مستقیم قدرتهاى باطل کیش در مصالح ملى اسلامى رنج مىبرد. در این بین آنچه از همه تلختر است حضور دولت غاصب و ستمپیشه اسرائیل در قلب جهان اسلام و تهاجم بىحدّ و مرز او به سایر سرزمینهاى اسلامى مىباشد. این در حالى است که شعار «لن یجعل الله للکافرین على الموءمنین سبیلاً»(1) روحى سرشار از عزّت و سربلندى مىآفریند و در دل هر مسلمانِ آزادهاى طوفانى از بیگانهستیزى را برمىآشوبد.
چه باید کرد؟ بىشک براى دستیابى به یکپارچگى که قرآن بدان فرامىخواند، یک کار درونى و یک تلاش برونى ضرورى است.
از یکسو، مسلمانان مىباید بر نکات مشترک تأکید کنند و چالشهاى اندکِ مانده را کاهش دهند. براستى اگر واقعنگر باشیم درخواهیم یافت که چالشها در قیاس با پهندشتهاى مشترک بسیار اندک است. مسلمانان در اصل یگانگى خداوند و رسالت پیامبران و بعثت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و نیز باورداشت حیات پس از مرگ، اتفاق نظر دارند. در فروع دین نیز افقها بسیار بههم نزدیک است.
از سوى دیگر، در بخش برونى مىباید با ظرافت اندیشى و مآلباورىِ خود تمام طرحهاى تفرقهافکنانه دشمنان اسلام را در تشدید منازعات مذهبى و آفریدن دستههاى نوپا نقش بر آب سازند.
به رغم فرقهاى خواندن نهضت اسلامى توسط قدرتهاى دینستیز و تلاش براى صفبندى میان نهضت شیعى با سایر نهضتها، انقلاب اسلامى با روشنبینى تمام کوشش
______________________________
1. نساء/ 141.
بایسته خود را بهکار گرفت تا نغمههاى شوم تفرقه را خاموش سازد. معمار انقلاب از همان ابتدا بنیاد وحدت را بنا نهاد. امام راحل قدسسره براستى فرانگر و دوراندیش بود و بنیکى از دسیسههاى تفرقهافکنانه و زیانهاى پراکندگى آگاهى داشت. از اینرو در آغاز گلگشت پیروزى نهضت اسلامى گامهاى بلندى در این راه برداشت. این اقدامات را در چند محور اساسى مىتوان خلاصه کرد:
1. فراخوانى مستمر و همهجانبه مسلمانان جهان به همبستگى و هشدار نسبت به عواقب پراکندگى.
امام راحل قدسسره یکى از برنامههاى نهضت اسلامى را ایجاد وحدت میان ملتهاى مسلمان اعلام داشته است:
«برنامه ما وحدت کلمه مسلمین و اتّحاد ممالک اسلامى است در مقابل دول استعمارطلب.»(1)
ایشان آسیبناپذیرى مسلمانان را بهعنوان میوه شیرین همبستگى دانسته، مىفرماید:
«اگر همه موءمنین در قطرهاى اسلامى، در تمام کشورهاى اسلامى، همین یک دستور خدا را ـ که بینشان عقد اخوت برقرار کرده است ـ عمل کنند، دیگر قابل آسیب نیستند.»(2)
امام قدسسره در وصیتنامه بلند خود با سوز و گدازى تمام، ملت ایران و مسلمانان جهان را مخاطب ساخته، مىنویسد:
«امروز و در آتیه آنچه براى ملت ایران و مسلمانان جهان باید مطرح باشد و اهمیت آنرا در نظر گیرند، خنثىکردن تبلیغات تفرقهافکن، خانهبرانداز است.»(3)
2. فراهمآوردن فضایى آکنده از مهر و عطوفت برادرانه بین شیعه و سنى در سرتاسر میهن اسلامى و تأکید بر اجراى بندهاى مربوط به اقلیتهاى دینى در قانون اساسى.
3. اعلام هفته وحدت از دوازدهم تا هفدهم ربیع الاوّل که ضمن مراعات دیدگاه دو
______________________________
1. صحیفه نور، ج1، ص131.
2. همان مأخذ، ج11، ص145.
3. همان مأخذ، ج21، ص176.
ف نسبت به تاریخ ولادت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به استوارترین دستاویز یکپارچگى و وحدت یعنى شخصیت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم تأکید دارد.
4. جهتگیرى سیاست خارجى براساس دفاع از منافع ملّى، مذهبى کشورهاى اسلامى که نمودهاى بارز آن حمایت از مسلمانان در فلسطین، لبنان، افغانستان و بوسنى هرزگوین مىباشد. ملت و دولت اسلامى در پارهاى از موارد جهت حمایت همهجانبه از ملتهاى اسلامى بهاى بس سنگینى را پرداخته است.
5. تلاش عینى و عملى در جهت شناسایى هرچه بیشتر مشترکات و راهکارهاى همدلى که در اینباره مىتوان از تشکیل و تلاشهاى مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامیة یاد کرد.
با همه بیدارى که امروزه در میان مسلمانان بهچشم مىخورد و نیز کوششهاى انجامشده، تا دستیابى بهوحدت مطلوب، هنوز راهى دراز در پیش است. از جمله اسباب بهسامان نرسیدن وحدت، حکومتهاى ناصالحى است که زمام امور مسلمانان را در دست داشته و براى حفظ منافع قدرتهاى خارجى و تثبیت موقعیت ناپایدار خود در پارهاى از موارد به تفرقهافکنى دامن مىزنند. بىتردید اگر این مزاحمانِ وحدت از راه کنار روند، مسلمانان بهچنان بالندگى رسیدهاندکه با شعار «انّما الموءمنون اخوة»(1)و دست در دست هم به عمران و آبادانى دنیا و عقباى خود بکوشند. فرقههاى افراطى که بیشتر آنها از پیشینهاى کمتر از یک سده برخوردارند، دومین سبب اساسى در دستنیافتن به وحدت واقعى و اسلامى است.
بدینسان آنچه براى مسلمانان بایسته است، جداکردن صف خود از دستهبندیهاى افراطى است که خوشبختانه باریکاندیشان هر دو طیف به این امر واقفند. امید آنکه با دستیابى به یکپارچگى، سیماى روشن جامعه جهانى اسلامى را نظارهگر باشیم.
انشاء الله
* * *
______________________________
1. حجرات/ 9.
فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دو خورشید جهان افروز در دو صبحگاه آمد
دو موسی در دو دریا یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو یا دو رهبر یا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان دو رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم
دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب الله احسانها دو بسم الله عنوانها
دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهانها
دو خالق را نماینده دو قران را سراینده
دو رحمت را فزاینده دو دلها را رباینده
یکی را بر اولیا سادس یکی را بر انبیا خاتم