پاى من گرچه در بند زمین است، اما دلم در هواى توست. از وراى زمان و مکان تو را مىجویم، هرچند که تو با منى، مانند حضور نور، هوا، آب؛ اما خوشا روزى که هلال رخسار تو بدر کامل گردد. زمین اگرچه گرد خورشید مىچرخد، اما روح آن را مدارى است که گرد تو مىگردد.
مولاى من! هر مظلومى که در زیر چکمه ستم کارى جان مىسپارد، نام تو بر لب دارد و تنها تویى که فریادرسى و بس؛ هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت من رداى مقاومت بر تن نموده و بر پیشانى بند اندیشهام «یا مهدى» را حک مىکردم.
اى نابترین اندیشه راهنماى من به سوى کمال!
اى رهاننده من از بندهاى اسارت زمان!
اى مدافع راستین تمامى حقوق من!
و اى فریادرس مظلومان بر خون نشسته!
من در اندیشه تواَم.
بارالها! آیا صداى گوشهنشینان منتظر مهدى (عجلالله تعالى فرجه) را بىپاسخ خواهى گذاشت؟
آیا گرفتهترین نگاهها را که در سپیده دمان، آنگاه که سرخى شفق مىدرخشد، بر مهدىات سلام مىفرستند، فراموش خواهى کرد؟ آیا این سینههاى سوخته که از میان جماعت مرداب زده به عشق تو و مهدى تو زندهاند، در بىپناهى رها خواهى کرد؟ کاسههاى چشمان خالى است. دیگر اشک هم یارى نمىکند؛ لهیب فروزان عطش در صحراى صبر مىسوزاندشان. اى مهربان پروردگار ما!
پیروزى را قرین او گردان و سربازانش را پیروز گردان،
دروازهاى از برکات به رویش بگشا که افق پیروزى و نصر در آن سلطنت باشد،
اى مهربانترین مهربانان! به وسیله او اسلام را ظاهر گردان و سنت رسولت را به دست او آشکار فرما،
خدایا! اباصالح(عج) را سلامت بدار و مؤمنان را به وسیله او به دار عافیت روانه ساز.
اى پرچم نجات در آغوش! اى چشمهسارِ عاطفه را نوش! اى غایب ناگشته فراموش!
اى هرکجا فساد، تو هادم! اى هرکجا نظام، تو ناظم! اى هرکجا قیام، تو قائم!
اى همه غمها را تو پایان! اى همه دردها را تو درمان! اى همه نابسامانىها را تو سامان!
هجر جانکاهت به درازا کشید، چشمها فرو خفتند، جز چشمان شیداى شیفتگان، که در شب یلداى غیبت، طلوع خورشید جهان آراى تو را مىجویند، اى خورشید فروزان هستى،
دریا طوفانى شد، زورقها همه در هم شکستند، جز زورق سرخ چشم به راهان، که بر فراز امواج فتنهها کرانه رهایىبخش تو را مىطلبند، اى ساحل آرام بخش نجات!
شب تیره غیبت به درازا کشید اما به راستى در تاریخ «وصل و هجران» و در دفتر «عشق و حرمان»،
محبتى چنین دیرپا، محبانى چنین پابرجا، هیچ چشمى به خود ندیده است، اکنون یک هزار و شصت و چهار سال است که «جذبه و ناز» و «راز و نیاز» ادامه دارد.
گفتهاند کسى مىآید که در نگاه نخست، همه در عمق چشمان هاشمىاش غرق مىشویم و به حبل المتین یک تار موى سیاه او دل مىبندیم که به یک تبسمش همه انتظارمان سر مىرود؛
گفتهاند کسى مىآید که زیباتر از آسمان است و مهربانتر از ابر؛
گفتهاند کسى مىآید که رحمت را به عدالت میان قطرههاى باران تقسیم مىکند و به دست هر مظلومى عصاى موسى مىسپارد تا حق خویش بستاند؛
گفتهاند که او خاطرات تلخ اسارتها را ناگفته مىداند که او در همه این سالهاى تنهایى و مقاومت با ما بوده است؛ که او گرسنگى اردوگاه موصل و تکریت را چشیده است؛ که او زخم کابلهاى خاردار دشمن را هم به تن خریده است، که همه شهیدانمان سر به دامان او سردار شدند؛ که مفقودانمان در بهشت آباد او ماندگار شدند؛ که همه این مدت تلخ جدایى، اوبراىمان غصه مىخورده است؛ که او شب حمله، کنار کرخه براىمان دعامىکرده است.
سلام بر تو که راه خانه دوست را مىدانى. سلام بر سلامهاى تو، سلام بر گریههاى تو در دشتهاى زرد غیبت، سلام بر تو که وعده خدایى، موعود زمانى، شکوه زمینى.
ستارگان تمام شدهاند، دیگر ستارهاى براى شمردن نمانده است. شب را سرِ بیدارى نیست و روز بهانه آمدن ندارد. جمعهها، چه دلگیر روزهایى است! هفتهها چه انباشته ایامِ خالى از لطفى است!
سال شمار عمر ما، به دست باد ورق مىخورد، برگ از گل مىهراسد و باد از ابر، اما من سخن گفتن با تو را از عندلیبان باغ آموختم، همان مرغانى که همیشه گل را میان جنگل شاخهها گم مىکنند.
اى صبحترین خواب یوسفان! با چشم این همه یعقوب چه خواهى کرد؟ تبار ابراهیم در گذر از آتش انتظارند! هرلحظه فرجنامه ظهور مىخوانند و دمساز با عاشقانند.
یک دریا عطش بر روی لب های خشکیده ات موج می زند.
یک آسمان اندوه از چشمان ترت جاری بود.
یک دنیا حسرت و اندوه بر سینه تنگت نشسته بود.
عباس! ای قمر بنی هاشم! فرات، از دور تو را می بیند و می گرید.
نخل های علقمه سر بر گریبان هم نهاده و های های می گریند.
دیوارهای غم زده کوچه را سر تا پا سیاه پوش می کنند.
باغچه، غریبانه تر از هر زمانی ، غربتش را گوشه حیاط، آرام آرام اشک می کند تا شبنم گلبرگ غنچه های سرخ رزها بشود.
تخت چوبی کنار حوض، بیشتر از همیشه، پر از تنهایی شده است.
ماهی های قرمز کوچک حوض، سر از آب بیرون کرده اند و دسته جمعی مرثیه می خوانند؛ مرثیه های سوزناک. همگی آب آب می کنند.
تلخ مرثیه می کنم
تو ای ظهر شکیب
ای ظهر پابرهنه
ای تشنه
ای ظهر زخمی!
تلخ مرثه می کنم
تو را ای سرزمین تا همیشه غمناک
تو را ای سرزمین تا همیشه اندوه
تو را ای وادی ایمن
تو را ای بقعه مبارکه موسی
تو را ای بیت العتیق!
تلخ مرثیه می کنم
تو را ای رود
ای رود تشنه
ای رود رود خاموش!
تلخ مرثیه می کنم
تو را ای تلفظ نامت،
قبول توبه آدم
تو را ای تلفظ نامت
کشف ضر ایوب
تو را ای تلفظ نامت
نجات یونس از شکم ماهی
تو را ای تلفظ نامت
بشارت زکریا
تو را ای تلفظ نامت
فدا برای اسماعیل
تو را ای تلفظ نامت
نجات یوسف از زندان
تو را ای تلفظ نامت
سبب وصال یعقوب
آه! ای تلفظ نامت
قرار نوح بر جودی
تو را تلخ مرثیه می کنم
چنان که نی زارها مرثیه کرده اند
چنان که بادها نوحه می کنند
چنان که باران مویه کرده است...
شهادت نهمین اختر تابناک آسمان امامت ، حضرت امام محمد تقی (ع)-جوادالائمه- را خدمت تمامی دوستداران ولایت تسلیت عرض مینمایم.
شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب یلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . . . .
سالروز به هم پیوستن دو نور عظیم هستی و دو ثلاله پاک ( ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا (س))را به ارادتمندان این دو که عشق در هستی از عشق آنها پا گرفت تبریک و تهنیت میگویم.
ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(ع) به فرمان خداوند، از امتیازاتی است که رسول اکرم(ص) بر آن مباهات می کرد. در این پیوند پر میمنت، فرشتگان آسمان در سرور و شادمانی، و بهشتیان به زینت و زیور آراسته شده بودند.
امیر جان از اینکه افتخار دادی و به وبلاگ بنده سر زدی ممنونم.
از همه دوستان میخواهم که ما را مثل امیر نوروزی خوشحال کنند.
امیر جان با اجازه خودت متن ارسالی شما را در اینجا قرار میدهم.در ضمن قدم نورسیدتون مبارک. خدا حفظش کند و سایه شما نیز بالا سرش مستدام بماند ان شاءالله.
سلام
دوستان خوبی که همیشه بیاد آنها هستم خوب دور هم جمع شده اند
مشتاق دیدار هر سه شما هستم.
سلام مرا ازاین راه دور پذیرا باشید .
خیلی دلم میخواهد بیوگرافی از شما داشته باشم .
بعد از آن دوره طلائی دانشکده چی شد دوستان کجا رفتند .
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
یا حق