سلام امیر جان
نمیدانی چقدر دلم برات تنگ شده .من هیچوقت آنروزها و گروه کوهنوردی یادم نمیره.آن دوستای باحال که اکثر قلل مرتفع ایران عزیز را با هم فتح کردیم.شیر کوه یزد ، سبلان اردبیل ، الوند همدان وکوههای شمال تهران و....
کی میشه ما دوباره همدیگر را ببینیم . آیا دوباره آن روزها تکرار میشه که در کنار هم سفر بریم.
منو محسن نوده و ابوالفضل قربانعلی همیشه شما را یاد میکنیم.به امید روزی که همدیگر را ببینیم.
حکایت
حکیمی را پرسیدند : وقت طعام کی است ؟ پاسخ داد : غنی را وقتی گرسنه شود و فقیر را وقتی بیابد.
فقیری را به مهمانی دعوت کردند و پرسیدند : اشتها داری ؟ گفت : این تنها چیزی است که در دنیا دارم.
ادیبی را پرسیدند : جوانی را چگونه دیدی ؟ گفت: چشمم بهتر می دید اما نگاه نمیکردم.
راز رسیدن | |
لیلی زیر درخت انار نشست درخت انار عاشق شد . گل داد ؛ سرخ سرخ گلها انار شد ؛ داغ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت دانه ها عاشق بودند ؛ دانه ها توی انار جا نمی شدند انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک بر داشت . خون انار روی دست لیلی چکید لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید . مجنون به لیلی اش رسید خدا گفت : راز رسیدن فقط همین است کافی است انار دلت ترک بخورد.
|
ای سبز تر از عطر گل یاس ای قشنگتر از شکوفه درخت گیلاس لبخند بزن ، دانه الماس ای سبز تر از نگاه خورشید ای رسته ز دام شک و تردید لبخند بزن ، خانه امید ای سبز تر از گل وستاره ای مهر تو در دلم شراره لبخند بزن ، بخند دوباره ای سبز تر ازشور جوانه ای فرشته من به زمانه لبخند بزن ، تو بی بهانه ای سبز تر از مهر و محبت ای سرای سبزانس و الفت لبخند بزن به آشنای غربت ای سبزتر از قطره شبنم
ای خواب قشنگ چشم مریم
لبخند بزن ، شراب نم نم
پروردگار من! مگذار که نگاه امیدوار من از ملکوت مقدس تو نومید بازگردد و رشته ای که قلب مرا با آسمانها پیوند میدهد بریده شود، و هرگز حاجات مرا ای برآورنده حاجات از حضرت خویشتن به دیگران بازمدار (صحیفه سجادیه ...)
دوستان عزیز بیایید تا دست یاری به همدیگر بدهیم و مشکلات را از پیش روی خودمان برداریم.